روز های نخست
سلام
از این که وقت می ذارین و این ورق ها رو نیگا می کنیین ممنونم
کمتر از دو هفته است که میریم سر کار ؛ نه این که سر کار باشم اما سر کارم دیگه .
کار مم محیط قشنگی داره . البته نه به دید همه
همین چند روز پیش برای یکی از همکار ها که می خواد انتقال بگیره و در اداره دیگه ای فعالیت کنه ، استخاره گرفتیم . مفهوم استخاره این بود که نجات این رفیق ما در رفتنِ ِ
البته من معتقدم خدای بزرگ هیچ چیز زشتی رو نیافریده ؛ در چشم های ما اونقدر قدرت نیست که زیبایی مخفی شده رو پیدا کنیم
هنوز متوجه نشدید کجا سر کارم ؟؟؟؟
ما با زنجیر در ارتباطیم
من دعا می کنم این ارتباط ادامه داشته باشه
اما نه به این صورت !!!
من تو اتاقم که همین جوری فرت فرت می نویسم به شنیدن یه موسیقی جدید عادت کردم هارمونی سنگ و زنجیر
وقتی زنجیر ها به سنگ های کف راهرو می خوره صدای قشنگی داره
اما من که از این زنجیر خوشم نمیاد
من زنجیر داود نبی رو می پسندم
ما یه مشکل کوچولو داریم
دید بیشتر مراجعینمون به ما منفیه و ما نمی تونیم این دید رو عوض کنیم
تنها کاری که می تونیم بکنیم اینه که خودمون رو جای اونا بذاریم
هنوز گریه های مادرها برام درد آور ومقدسه نمی تونم ازش بگذرم
دو چیر ثابت داشتیم یکی پرونده قتل بعدیش هم گریه
امیدوارم تو این کار کوکی نشم و مثل اسب فقط کار نکنم و دلم میخواد همیشه گریه های مادرها برام غیر قابل تحمل باشه .
ریشه فقر تو همه پرونده ها دیده میشه
هم فرهنگی هم اقتصادی
حتی پرونده های بالا شهریمونم احتمالا مال اون آدم هایی که در تقدیرشون قرار بوده فقیر باشن اما یه هویی از روی یک اشتباه که نمی دونم کی مرتکب شده به ناز و نعمت رسیدن و قدر این فرصت رو ندونستن و فسق و فجور کردن
از همه چی دردآورتر جرایم حیثیتیه بعضی ها حتی از گفتن شکواییه پیش قاضی هم شرم دارن
از قشنگی های کار ما اینه که همه به همون می گن این جا مظلمه است و مثلا نفرینمون می کنن مثلا یکی همین دیروزا می گفت شما رو خون شهدا نشستین و این جوری ظلم می کنین !!!
در صورتی که می تونم بگم که پرسنل شعبه ما همه سهمی سرخ در این مملکت داشتند .
جالب اینه که این بنده خدا بعد از ین که آروم گرفت ادامه داد والله به پیر به پیغمبر بچه های ما بچه های خوبین ولی اگه کسی بهشون فحش بده دیگه هیچی نمی فهمن و طرف رو تیکه تیکه می کنن.
با این آدم ها باید چه کرد ؟؟؟!!!
بیشتر جرایم تو یه منطقه خاص شهری انجام میشن یاد یکی از داستان های کتاب "ناصر ارمنی" رضا امیر خانی می افتم که یه چیزهایی در مورد اسامی خیابون ها می گفت ...
حیف شهید رجایی
کارمون این قدر قشنگه که من و بسیاری از بروبچز اداره دوست نداریم اون چه تو اداره می بینیم برای بقیه خلق الله تعرف کنیم شما بذارین به حساب بخلمون
یه چیز جالب : اون چه که همه تو صفحه حوادث می خونن نزدیک 8 ساعت از زندگی هر روز ما را تشکیل می ده
برامون دعا کنید